دیروز مست کرده بود که مازش ب دکتر کشید
اصلااااا اینجوری نبود الکل و مشروب نمیخورد سالی یکبار تو عروسی مراسمی میخورد
الان از وقتی شوهر خاهرم ک معتاد الکله و مشروبه شده همکار شوهر بی عقلم شوهرمم رفته رو راهش
ینی هفته سه جهار بار با دومادمون کوفت میکنن
بخدا انقدر گفتم نخور خسته شدم
دیروز دعوا کردم گفتم باز بخوری رات نمیدم خونه
گفتم خودت ک میخوری یه روز سنگ کوب میکنی میمیری مثل سگ ولی بچه هام گناهه اینا یتیم نشن
دیشب از ترس من ک غر نزنم یواشکی با اسنپ رفت دکتر
صبح هم بهش اهمیت ندادم گمشد رفت بیرون الان اومده
گفت بیا بغلم گفتم برو بابا
اونم با حالت عصبی گرفت خابید