اگه به پدرت گفت .نترس اصلا استرس نگیر .بگو اون مال چند سال پیشه.اما اگه دیدی مادرت سلیطه بازی در اورد وخواست تو رو خراب کنه.تو هم محکم وقاطع باش وبهش بگو .تو اون پسر رو اوردی زندگی من .تو گفتی یه مدت باهاش معاشرت کن پسر خوبیه.بگو من نمیدونستماون پسر معشوقه هاته .بگو بعدا فهمیدم بخاطر اینکه زندگیمون از هم نپاشه به با وکس دیگه ای دم نزدم .بگو تو می خواستی من با با اون پسر باشم چون پسر معشوقع ات بود .ومنم بعدا فهمیدم .همه چی رو بهم زدم .بگو تو این ننگ رو می خواستی تو دامن بزاری.اما بعد اینکه فهمیدم بخاطر بابا جونم ومظلومیت بابا حتی قید تو رو هم زده بودم.
این مامانه خودته که اینجوری تهدیدت کرده؟
اگه هم گفت تو هم بگو این زن بخاطر خودش می خواسته منم به بیراهه کشیده بشم که خوشبختانه خدا دستش رو برام رو کرد