ما با یه عشق سوزان و با دوسال رفت و امد تا خانوادم راضی بشن با هم ازدواج کردیم
یکی دوسال اول همه چی خوب بود بعد اختلاف ها شروع شد من واسه سالگرد ازدواج هیجان داشتم تدارک میدیدم کادو میخریدم دیدم اون بیخیاله
خلاصه تا چن سال کارم گریه و یاداوری بود وقتی دیدم واسش مهم نیست منم عوض شدم و اصلا دیگه برام اهمیت نداره و ان=تفاقا خوشحالم که حشن نمیگیرم جون حماقت جشن گرفتن نداره