بابام هر صبح براش نون تازه میگیره و خرید هاش رو انجام میده با هزینه خود بابام، غذا رو خونه ما تشریف داره یا اگه نیاد باید براش ببرن، پول تو جیبیش مدام شارژ میشه، مامانم حتی نوار بهداشتی هاشم جمع میکنه از سطل زباله نمیزاره دست به سیاه و سفید بزنه چپ میره راست میره قربون صدقش میرن و دختره کوچیکترین واکنشی نشون نمیده، مدام خانوادش رو دعوت میکنن یعنی فقط مونده هرشب زیر پای دختره رو بوس کنن
حالا برای من چیکار کردن
صبح تا شب در خدمت خانومم براش غذا درست کنم مهمونی بدم، گاهی کارهاش رو انجام میدم، پدر و مادرم از لحاظ عاطفی اصلا منو ساپورت نمیکنن و مدام مجبورم میکنن در مقابل این دختره خورد بشم،خیلی بهم ظلم کردن از همه لحاظ که اونم میگم خدایا واگذار کردم به خودت
یا خانواده من خیلی جوگیره یا من بختم سیاهه قلبم داره میترکه از درد
طلاهای منو فروختن، نذاشتن ازدواج کنم نذاشتن درس بخونم همه زندگیم رو محدود بودم ولی برای این دختر سنگ تموم میزارن براش خونه خریدن، ماشین صفر، امشب هم 100 میلیون به خانوم دادن بره وسیله خونه بگیره