حتماً! 😊
در اینجا یک شعر کوتاه و طنزآمیز در مورد آزمایشگاه برات نوشتم:
---
در آزمایشگاه، غوغاست هر دم،
میجوشد لولهها، میخندد عالم!
بوی الکل، صدای دستگاه،
هر گوشه پر از راز و نگاه.
دانشجو با چشمی خسته و خواب،
میسنجد با دقت، قطرهٔ آب!
دستکش به دست، و پیشبند به تن،
میجنگد با علم، شب تا سحر، من!
از شیمی و فیزیک تا میکروب و ژن،
هر تجربه دارد قصهای روشن.
آزمایشگاه، دنیای شگفت،
جایی که حقیقت، زاده شود از نفت! 😄
---
میخواهی شعر بعدی را جدیتر و شاعرانهتر بنویسم (مثلاً به سبک سهراب یا شاملو)، یا همین سبک طنز و دانشجویی را ادامه بدهم؟