2777
2789

این روزا خیلی تحت فشار و استرسم .. ظهر دم رفتن دوباره خودخواه و احساسی شدم .. توی دامِ خاطراتِ خیانت‌هات افتادم و ناخواسته فکر کردن بهش رو ادامه دادم .. بدن درد کتکهایی که زدی تقریبا خوب شدن اما این قلبِ شکسته‌م ... 


 می‌گم خسته نشدی اونطوری خورد و داغون داری برای یه آدم بی ارزشی مثل من این همه می‌تپی ؟!


کاش وایستی دیگه..


 یه جماعتی راحت می‌شن از دستم .. 


نه نه خدا نکنه ، می‌میرم اونوقت ! 


 آخه پس بچه هام چی می‌شن ؟؟ ...




 .. خدایا به جونی که خودت بهم دادی قسم این روزا دیگه خودم نبودن خیلی سخت شده 


تمام این نقابا پوست صورتمو زخم کردن .. 


دم در عین یه ربات سوار ماشین شدم بچه‌ها همینطور موقع دنده عقب فقط یه کوچولو گرفتم به ماشین پشتی .. دنیا رو سرم خراب شد مُردم ..


هردو راننده پیاده شدیم یه خراش کوچیک و جزئی رو گلگیر .. آماده‌ی هر برخوردی بودم انتظار هررفتاری رو داشتم .. ولی اون آقای همسایه گفت اشکالی نداره فدای سرت مواظب باش به کسی نزنی برات شر بشه ..  


ایـــکاش بهم توهین می‌کرد


 کاش خسارت می‌گرفت 


کاش اونم مثل بقیه لهم می‌کرد ..


من طاقت این رفتارارو ندارم به من نگو خانوم محترم ..


خانوم محترم که کتک نمی‌خوره 


خانوم محترم که این همه بی ارزش نمی‌شه 


خانوم محترم خیانت نمی‌بینه که که اون همه بره تو فکر و بکوبه به ماشین شما ..


خانوم محترم که تهمت بی‌نجابتی نمی‌شنوه ..


محترم خودتی که سه ساعته من دارم از خجالت گذشت کردنت اشک می‌ریزم ..


چندین و چندساله با یه مذکر زندگی می‌کنم تابحال همچین گذشت و بزرگواری ازش ندیدم .. اگه بفهمه دوباره و صدباره و هزار باره سرزنش تحقیر بداخلاقی سرکوفتم می‌کنه خب حق داره حتما .. 


حالا تو تا خود صبح بگو بهش عزیز من اخه ببین من از دست کارای تو به این روز اُفتادما


اونجا برای دومین بار مُردم .. 




خدایا خدایا خدایا حواست هست از صبح تا الان چندبار مُردم .. 


خدایا چندتا جون دادی مگه..


اصلا چیزی که یه بار دادی رو چندبار می‌گیری قربونت برم .. 


خدایا منو آدم تنها بودن نیافریدی و تنهام کردی


بی احساس نیافریدی و مجبور شدم مثل سنگ بشم 


خدایا راستی راستی سوی چشام رفته ها .. 


واسه سن من یکم زود نبود ؟! 


خدایا می‌دونی چقدر سخته چاره‌ات فقط مرگ باشه و نتونی بمیری .. 


خدایا می‌دونم می‌بینی و می‌دونی چقدر زنهایی مثل من و شاید تو موقعیتی بدتر از من هستن .. خدایا نگاهمون کن یه کاری برامون بکن .. ما دیگه بیشتر از این جونشو نداریم خدا.. 


خدایا .. تا این متنو ب

نویسم چقدر صورتم خیس و صفحه تار شد ..


منو به حال من رها نکن 

تو که برای من همه کسی 

اگه هنوزم عاشق منی 

چرا به داد من نمی‌رسی ..




بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

یاد یک فیلم افتادم 

گمونم مرد فیل نما بود که تمام عمرش تمسخر میشد

وبعد یک زن یا مرد یادم نیست  به اون محبت کرد و اون لحظه ی احساسی اشک مرد فیل نما 

برترین سکانسی بود که دیدم 

تو چرا نشسته تا تمسخر بشی 

این مشکلات هستن که رشدت میدهد...
چه زیاد بودیکی خلاصه بگه

دلنوشته بود حال دل خودش و روحیه داغونش رو نوشته.


و اینکه یه غریبه گذشت کرد ،ولی همسرشه هرکسی هست الان دهنش و ....بی که میخواد تیکه بندازه 

یاد یک فیلم افتادم گمونم مرد فیل نما بود که تمام عمرش تمسخر میشدوبعد یک زن یا مرد یادم نیست به اون ...

 من بیرون از خونه آدم کوچیک و مسخره‌ای نیستم 

اما تو خونه‌ی خودم .. 

بگذریم ..

من بیرون از خونه آدم کوچیک و مسخره‌ای نیستم اما تو خونه‌ی خودم .. بگذریم ..

من میدونم چی میگه گاها خانه جای امنی برای یک روح نیست 

گاعی بد بودن یک نفر و نفرت 

از طرفش بایدجنس قوی تر بسازه 

که برعکس میشه 

خانم شوهر شما باید بهت احترام بزاره 

به من بگو اون شخص به تو چه بی احترامی میکنه 

بگو بهم 

این مشکلات هستن که رشدت میدهد...
من بیرون از خونه آدم کوچیک و مسخره‌ای نیستم اما تو خونه‌ی خودم .. بگذریم ..

مشکل همینه همه ظاهر و میبینن بعد جالبیش اینه ظاهر زندگی دیگران رو با باطن زندگی خودش مقایسه می‌کنه (حالا بره باطن زندگی دیگران رو ببینه میگه من بودم به لحظه تحمل نمی‌کردم)

همه چیز از خانه شکل میگیره نه از اجتماع...

دوست من پنجمین دختر از یک خانواده 

بود که اتفاقا پدرش عاشق این دختر آخر بود اما 

بقیهشون لقب های زشتی بهش داده بودن و اون اشک میریخت و حسابی تحقیر شده بود 

متاسفانه پدرش معتاد بودو نمیتونس زیا اظهار نظر کند

بدرفتاری کتک. و توهین بقیه خانواده

اونا دچار ضعف کرده بود تومدرسه کتک میخورد

و وقتی هم ک شوهر میخورد کتک...

و همش کتک 

این مشکلات هستن که رشدت میدهد...
موضوع اصلی تو خونه سبیرون مهم نیس

بله دقیقا همینطوره من باهاش کنار میام همیشه 

یه موقعهایی از دستم در می‌ره نمی‌دونم چم می‌شه

مثل امروز .. 

توی جنگ احساسات و رفتار منطقی متأسفانه غلبه با احساس بود ..


موضوع اصلی تو خونه سبیرون مهم نیس

گاهی توی خونه شرایط با بیرون فرق می‌کنه.توی خونه رابطه چند وقت هست ولی بیرون خونه یه روز یا چند ساعته.

همیشه خاطرات بد اتفاقات بد رفتارهای بد ماندگاری بیشتری توی روح و روان ادم‌میزاره

اگه تو محیط کار رفته باشی پیش خودت برای روز اول میگی فلانی چقدر خوبه ازش خوشم میاد یه مدت که باهاش دمخور میشی میگی این چیزی نبود که فکر میکردم .مگه اینکه آدم شناس باشی.


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز