2777
2789

سلام وقت بخیر دیدم همه اینجا از مشکلاتشون مینویسن خواستم منم مشکلم رو بگم تا نظر همه رو بدونم که آیا مشکل از منه یا طرفم!

پنج ساله که ازدواج کردم ۳۲ سالمه و ماه آخر بارداریمه...ازدواجم سنتی نبود و مثلا با عشق و‌علاقه بوده که برا خاطر این عشق فرسنگ ها کیلومتر از خانوادم دورم تقریبا ۱۲ ساعت و تو شهر همسرم زندگی میکنیم و هر چند ماه یبار اونم به مدت ۳،یا ۴ روز میتونم برم خونه پدریم و بیایم

تو این چند سال هر چقدر از تفاوت فرهنگی و زبانی بگم از اختلافاتی که با همسرم داشتم بگم چند صفحه ای میشه که بزرگترین اشتباهم ادامه این رابطه بود و بچه دار شدنم فکردم درست میشه و غافل ازینکه بیشتر تو باتلاق فرو میرم ...یکی از دغدغه های اصلی من اینه که همسرم دوس نداره وقتی خانوادم تماس میگیرن من جوابشون رو بدم یا اینکه ایشون وقتی خونن انتظار داره که اونا تماس نگیرن با اینحال خیلی رعایت میکنم و وقتی که ایشون نیستن با خانوادم حرف میزنم ولی خب یوقتایی اونام تماس میگیرن باهاشون یه چند کلمه حرف میزنم، نمیتونم بگم که تماس نگیرین شوهرم دلخور میشه...

امشب داداشم زنگید یه چن دیقه ای باهام حرف زد و قط کرد شوهرم کلی داد و بیداد و فحش که اینا چی میخان هی میزنگنن

یعنی نمیدونم ک چیکار کنم موندم حالا تهدیدم کرده ک بعده بچه دار شدن هم گوشی رو ازم میگیره واقعا موندم مثل خری ک تو گل گیر کرده اخه حق من همچین مردی بود

از همون روزی که رفتیم زیر یه سقف مشکلاتمون شروع شد یه روز برا خاطر خونه یه روز برا خاطر گردو خاک یه روز برا خاطر غذا یه روز برا خاطر اینکه نون نگرفتع بودم یه روز برا خاطر خلال دندان که افتاده زمین یه روز برا خاطر بشقابی که شکستم یه روز برا خاطر اینکه با فامیلامون حرف زدم و ایشون دوس نداره یه روز برا خاطر اینکه بسته اینترنت زدم و پیج کاری خواستم داشته باشم برا خودم ...چقدر چالش چقدر ناراحتی و دلخوری هایی که من سر هیچ‌و‌پوچ داشتم که شاید برا بقیع مردم خیلی پیش پا افتاده و یا حتی بی ارزش بوده ولی ساعت ها باعث شده اشک من سرآزیر بشه

چقدر بغض هایی ک قورت دادم و نخواستم خانوادم بفهمن چقدر درد هایی ک تنهایی کشیدم و دم نزدم چقدر من کوتاه اومدم 😓

الان دیگه بریدم باز خیلی بهتر شده ولی من دیگه اعصاب سابق رو‌ندارم ب معنای واقعی پیرم کرده...زندگی با این ادم سمی نمیدونم واقعا ب کجا میخاد ختم بشه...بعضی وقتا میگم کاش خیانتکار بود ولی اخلاق داشت کاش دست بزن داشت ولی فحش خانوادم نمیداد...کاش معتاد بود و خرجی نمیداد ولی ادم بود بهم گیر نمیداد

من از خانوادم دورم اینجا کس و کاری ندارم رفیق و همدمی ندارم فقط همین یه گوشی هست و یه خانوادم همین که اونم زیادی میبینه

چیکار کنم واقعا برا خاطر بچه موندم چیکار کنم این طفل معصوم هنوز دنیا نیومده تکلیف خودمو چیکار کنم اخه اینم شد زندگی که من دارم زندگی که همش با استرس و پنهون کاری پیش بره همش مواظب رفتارت و کردارت باشی که یوقت آقا آتویی دستش ندی که هی غر بزنه و دعوات کنه برام هیچ لذتی نداره این زندگی

فقط موندم...بخام برم مشاوره مطمعنم کلی غر میزنه و میگع مشکل از توعه پولم‌نمیده واقعا چیکار کنم شماها بگین😢

90%, طلاق برای اینه چون طرف فکر می‌کنه درست میشه طرف فکر می‌کنه بچه بیاره درست میشه 

اما چون عاشق زیبایی هیکل پول طرف هست ، همش در حال فکر کردنه

آخرش طلاق میگیره و بچه تا بزرگ بشه بدبختی می‌کشه 

آخر هم بچه یا دوست پسر داره یا دوست دختر 

بعد بچه دزد ، زندان 


نه درخواست دوستی نه تگ  و نه ریپ جواب نمیدم 🥴 فقط میگم میرم ،  میتونی خودتو مثل کاغذ پاره کنی تا بلکه جواب ت بدم ، زیر دوش یادت نره بری تا سوختن ت خوب بشه 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

متاسفانه منم با یه همچین اخلاقی 4سال زندگی کردم بهتر که نشد هیچ هرروز بدتر از دیروز ترکیب وسواس فکری و شکاکیته تا حدودی کم میشه کنترلش کرد اما هیچوقت درست نمیشه و تا وقتی که خودت به زندگی باهاش عادت نکردی بودی نباید بچه دار می‌شدی چون سختگیری هاش تشدید میشه اکثر مواقع 

درکت میکنم 

چون هم پدرم آدمی بود که از کاه کوه می‌ساخت و هم الان شوهرم سر حرف های ساده یهو عصبانی میشه 

بابام ولی خیلی بد گیر میداد،اگه استکان میشکست،اگه غذا دیر میشد،اصلا سر همه چی دعوا درست میکرد اونم چه دعوایی،بخدا بیشتر وقتا نگاشون میکردم نمی‌فهمیدم دارن سر چی دعوا میکنن،کلا بابام انگار هر از چند گاهی دعوای خونش میومد پایین و گیر میداد و داد وقال راه مینداخت 

حالا شوهرمم خیلی بدخلقی می‌کنه ،تاپیکم زدم براش،مثلا صبح میخواستم یه جا زنگ بزنم،گفت زنگ زدی؟گفتم الان که بیرونیم بزار برسیم ،بعد پرسیدم خانمه یا آقا،شروع کرده به اخم و تخم و حرف زدن،بخدا خودمم میمونم این چرا اینجوریه ،من که دیگه سکوت میکنم ولی حرفاش تو دلم میمونه،من میفهممت،خیلی سخته زندگی با مردی که گیر میده و بدخلقی میکنه،منم مدام استرس دارم و پنهون کاری میکنم 

فقط 24 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
بگو که نیستی فقط خدای جانمازها❤بگو که چاره سازی و خدای چاره سازها❤بگو که نیستی فقط خدای در سجودها❤تو در قیام سروها،تو در خروش رودها❤تو در هوای باغ ها،میان شاه توت ها❤تو بر لب قنات ها،تو در دل قنوت ها❤خدای من،چه بی خبر قدم زدم کنار تو❤رفیق من،چه دیر آمدم سر قرار تو❤قرار من،قرار لحظه های بی قرار من❤خدای من،یگانه ی همیشه در کنار من❤❤
به نظرم شما زیادی در مقابلش آروم و ساکتی اونم میتازونه


خواهر اگه حرف بزنیم بدتررررر میشه 

شوهر من همه چی میگه بعد من دو کلمه بگم یه کولی بازی ای راه میندازه،دااااااد میزنه دهنتو ببند،اصلا باید تو شرایطش باشی بدونی چه وضعیتی میشه

فقط 24 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
بگو که نیستی فقط خدای جانمازها❤بگو که چاره سازی و خدای چاره سازها❤بگو که نیستی فقط خدای در سجودها❤تو در قیام سروها،تو در خروش رودها❤تو در هوای باغ ها،میان شاه توت ها❤تو بر لب قنات ها،تو در دل قنوت ها❤خدای من،چه بی خبر قدم زدم کنار تو❤رفیق من،چه دیر آمدم سر قرار تو❤قرار من،قرار لحظه های بی قرار من❤خدای من،یگانه ی همیشه در کنار من❤❤

خدا کمکت کنه اون وقت یکی از فامیل های ما زن را گذاشته رو سرش حلوا حلوا می کنه برا خانوادش پدر ومادر دختره خونه گرفته ماشینم گرفته یه دختر بد اخلاق بی شعور هم بیشتر نیست نه قیافه داره نه تحصیلات تازه ازواج شونم دعا نویسه درست کرد پسره تحصیل کرده وخوشتیپ 

که داند به جز ذات پروردگار        که فردا چه بازی کند روزگار

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز