به خودم باشه میخوام سالها نبینمش اصلا
از بعد زایمانم تو هر چیزی دخالت کرد و از قصد حرصم میداد
بچه ۲۰ روزمو میبرد حیاط تو سرما میشست
از ۳ روز بعد زایمانم سزارینی بودم دیگه دائم تیکه مینداخت که تنبلی چرا داری استراحت میکنی
مامانم دو سه روز بیشتر موند یه شب پاشد اومد تیکه مینداخت که جرا نمیری
خلاصه خیلی اذیت ها
بعد ۴۰ روزگی هم رفتم خونه پدر و مادرم بدش اومده بود قهر میکرد و تیکه مینداخت
حالا مت تازه برگشتم البته زیاد نزاشتن بمونم دو روز موندم شوهرم صبح هزار بار گفته بچه رو ببر بزار چندساعت اونجا بمونه
مادرش چون تا الان نیومده صددرصد قهر کرده
تو یه ساختمونیم مامانم میگه دو ساعت با بچه برو بشین برگردین
بنظر شما برم نرم شوهرم بچه رو میبره خونه اومدنی