مادر شوهر من خدایی خیلیییی دیت و دلباز بود
من نمیدیدم زعفرون خرید ولی میرفتمخونش میگفت یه شیشه برای تو گذاشتم در فریزر عروسی کردین ببر یه شیشه هم دادم اون عروس برد
ماهی میخرید درس میکرد میداد اون عروس ببره برای من میپخت دعوت میکرد برم بخورم
حتی آب هویج که دیگه چیزی نیست درست میکرد میداد یه شیشه بزرگ برام بیاره نامزدم