برادرم متاسفانه معتاد شده و فرستادیمش کمپ
بابام گریه میکرد
من دلخوشی دادم گفتم خودتو نارحت نکن انشاالله خوب میشه و ترک میکنه ولی مام باید کمکش کنیم
بابام بعد کمی گفت من هیچ کمکی بش نمیکنم حتی اگر بکشنم
منم گفتم شما باعث و ب ا نی اعتیاد شی اینقدر تحقیرش کردی،کنترلش کردی،ترسوندیش،اعتماد بنفسشو گرفتی و...پناه آورد ب مواد
بابام داد زد تو دروغ میگی من بهترین پدر دنیا بود چزا تهمت میزنی بم چرا دروغ میگی و ...
منم تمام کارای ک بامون کرده بود و گفتم و بارها بش گفتم بی عقل و نادان(چون همیشه مارو بی عقل و نادان میدونست)
مثلاً
تو برای همه دست و دلباز بودی برای ما خسیس
همیشه تو خونه دعوا درست میکردی
بارها جلو ما مادر و زدی
طوری با ما رفتار کرده بودی ک اصلا بات راحت نبودیم و نیستیم و...و...
خداوکیلی کی مقصره