البته من خودمو بدبختر کردم خونه بابام که هیچی راحتی نداشتم بعد رفتم با یکی ازدواج کردم سنتی که خیانت کرد دست بزن داره هیچ اعتباری برام قائل نیس و از همه بدتر تو یکی از اتاقهای خونه مادرش زندگی میکنیم که حتا با طلای خودم نمیزارن مستقل بشیم بهش میگن نکن اگه زمین به نامش باشه حتا اگه از پول خودش پول بنا رو خودتی میدی سرت کلاه میزاره ومیره و هزارتا حرف خیلی عذابم دادن و هر بار به یه بهونه ی دعوا راه میندازن بینمون بخدا خستمه