من الان توخونه مادرمم شوهرم رفته ماموریت ،امسال 4بارکه ماموریت رفتش همشم میگه مجبورم وگرنه بدون توبهم خوش نمیگذره
دیشب رفته بودتئاتر امروزرفته بودبازار ظهرش رفته بودلاکچری ترین رستوران اونجا وامشبم میخواست بره رستوران داداشش
خوبه دیگ بعدمیگه بدون توبهم خوش نمیگذره وزبون میریزه
دلم مسافرت میخواد فعلاپول نداریم برسم مسافرت چقدردلم قشم میخواد یه پولی به دستم میرسه به زودی انشالله بااون راضیش میکنم بریم سفر اگه بااون پول نره قسط بده
پول نداش چجوری رف رستوران لاکچری🔫😐
تو خوش باشی برای من همین بد بودنم خوبه:)
منم همینارو تجربه میکنم🥲. ولی با این تفاوت که همسرم همش میگ دلم برات تنگ شده و میخام زود برگردم و اینجا اذیتم و کار سخته و ازین غر ها ، یکم باعث میشه تحمل کنم وگرنه خیلی سخته خیلی
ببین ما سر این مسله صد بار حرف زدیم فهمیدم که خودشم نمیخاد بره ولی بخاطر مسئولیت پذیری زیاد و پول دراوردن مجبوره بره، و اونجا هم با همکارا برای گذر زمان اتفاقا مجبورن برن رستوران و تفریح چون زن بچه یارو ک اونجا نیست سرگرم شه. وقتی تعطیل میشن از محل کار باید یجوری خودشون رو سرگرم کنن. ولی من اونقدر بی تابی کردم که هر دفعه یجورایی بهم باج میده تا تحمل کنم مثلا طلا میخره یا بعدا میبره مسافرت یا یه پولی ازون ماموریت برا من در نظر میگیره
