من با مادر شوهرم رابطه ام بد نیست من یکماه دیگه زایمانم هست بنده خدا منم راضی نبودم رفته ادویه های گرم و روغن حیوانی خریده واسه کاچی بعداً بخورم ولی چون دخترم سرماخورده بود خونمون نیومد گفت بیاین تو فلان خیابون ازم بگیرین من و شوهرم و دخترم رفتیم بعد خواهرشوهرمم باهاش بود یهو منو دید با دست اشاره کرد گفت پسرررر گفتم آره 😐😐😐 دقیقا همینطور با یه لحن افاده بعد گفت اسم چی انتخاب کردین شوهرم اسمی که انتخاب کردیم و گفت یهو برگشت گفت نه این خوب نیست خودم اسمای قشنگتر واستون تو وات میفرستم 😒😒 منم گفتم ما خودمون انتخاب کردیم نظرم تغییر نمیکنه آخه به اون چه بعد یهو برگشت گفت نه این که انتخاب کردی به اسم دخترت نمیاد 😑😑😑 منم جوابش ندادم ولی بعد چند روز بازم حرص میخورم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
پشت سر یادش بده جواب بده 😉🤣منم باردارم مادرشوهرم خودش دخالتگر هیچی تا این حد بگم گیر داده واسه سیسمونی خریدن حتما میخواد بیاد 😑بعد میشینه پیش همه تعریف میکنه اونروز میگه فلان اسم فلانی گفت قدیمیه فلانی گفت به عروست بگو سونو نره ضرر داره فلانی گفت فلان چیز لازم نیست بخرن یعنی میخوام خرخرشو بجوم
فقط 11 هفته و 3 روز به تولد باقی مونده !
1
5
10
15
20
25
30
35
40
تاریخ۱۴۰۴/۰۳/۰۲ بیبی چکم مثبت شد 🥰۱۴۰۴/۰۳/۰۳ جواب آزمایشم با بتا ۱۶۰۰ مثبت شد مامان جون نمیدونم دختری یا پسر ولی منو بابا عاشقانه دوست داریم و از حضورت خوشحالیم 😘۱۴۰۴/۳/۳۱ رفتیم سونوگرافی خدارو شکر قلبت تشکیل شده بود😍۱۴۰۴/۰۴/۱۸ واسه اولین بار صدای قلب کوچولوی شنیدم 🤩۱۴۰۴/۴/۲۳ رفتیم انتی بابا کلی ذوق کرد از دیدنت و توهم حسابی شیطنت و دلبری میکردی دستای کوچولوت تو دهنت بود و دکتر احتمال داد یه پسر ناز باشی😍۱۴۰۴/۵/۲۰ اولین ضربهات مثل نبض حس کردم عشق مامان 🥰۱۴۰۴/۰۶/۰۵ رفتیم آنومالی ماشاالله خیلی شیطونی مامانی همش داشتی میچرخیدی دوست داشتم ساعتها به صفحه مانیتور نگاه کنم و ببینمت خانم دکتر گفت یه پسر نانازی 🥰۱۴۰۴/۰۶/۱۳ اولین خریدت کردیم دوتا زیر دکمه کوچولو بابا همش میگه این خیلی برات بزرگه 🤩۱۴۰۴٫۰۷/۰۲ وقتی بابایی دستش رو شکمم بود یه لگد محکم زدی بابایی کلی خندید و ذوق کرد برات ❤️ ۱۴۰۴/۰۷/۰۳ پریشب با دیدن خون یه شوک بهم دادی مامانی اونجا احساس کردم یه تیکه از وجودمی و چقدر بهت دلبستم من گریه کردم و بابایی خیلی نگرانت بود رفتم دکتر و گفت نیم سانتی دهانه رحم باز شده و باید استراحت کنم 😢۱۴۰۴٫۰۷٫۱۵ امروز اتفاقی فهمیدیم بابایی از یه آهنگ خارجی خوشش میاد توهم خوشت میاد و هروقت اون آهنگ میذاریم کلی تکون میخوری منو باباییم دستمون میذاریم رو شکمم و دوتایی از شیطنتات کیف میکنیم راستی اسمتم انتخاب کردیم قلب مامان ❤️