ناپدریم خیلی در حقم لطف کرده، اون همه چی منه
فقط اون حرفای منو میفهمه ، همه کار واسم کرده ، از بچه های خودش بیشتر دوسم داره
اونوقت من بابامو هشت ساله ندیدم ،
از غرور گفتم از زندگی من برو بیرون .
و هنوز سر حرفم وایسادم
پدری که کل زندگیش تو زندان بوده ، اسید پاشی کرده ، ۸سال منو نخواست الآنم نمیخواد منو بخواد .
حالا مامانم میگه اون پدر واقعیته نباید این باباتو بخوای
بابای واقعیت گفته نمیخامت... نمیخوام دختری که منو بفروشه گفته هیچوقت نمیخوام ببینمش ...
من ناپدریمو بخاطره پول نمیخوام ، برامم مهم نیست ،
همون سایش واسم کافیه ، اینکه بچه هاشم الویت باشه درسته بالاخره هم خونن
بنظرتون حرفم درسته ؟