دختری ۲۳ ساله هستم از بچگی ارزو داشتم جای دخترای دیگه باشم حداقل تو خونه باشم درسمو بخونم آرامش داشته باشم ولی از بچگی دیدم پدرم دست رو مادرم بلند میکرد ما رو هم میزد جوری یه بار منو زد که تموم کمرم و دستام کبود شد فقط بخاطر اینکه دوستمو تو دعوا از یکی جدا کردم طرف گفته بود دختر شما هم بوده اونم اصلا حرف منو گوش نداد گرفت از بچگی مثل حیوون ازمون کار میکشه یه خواهرم دارم مادرم تو مغازست سوپر مارکت داریم پدرم یه بار با فروشنده ای که اووذدیم مثلا دست کمک مادرم باشه بهش خیانت کرد و ازدواج کرد زنه ۵۰۰ میلیون در ۵ سال پیش ازش بالا کشید و طلاق گرفت الان بازم میگه میخام یه زن دیگه بگیرم مادر نزدیک ۱۸ ساله مغازه داری میکنه و زحمت این زندگیو میکشه و لی اصلا پدرم قدردان نیست الانم هر روز میبرتم سر کار بنایی یه کارگر نمیگیره کلی آجر امروز دادیم بالا کلی بار سنگین بهم میده بردارم که همش کمرم درد میکنه بخاطرش دانشگاه قبول نشدم ولی خوشبحال خواهرم قبول شد رفت تهران دانشگاه جز خونه مادربزرگم جایی به ذهنم نمیرسه برم و اندازه ۱۰تومن پول دارم و ادیت بلدم میتونم تا حدودی خرجمو در بیارم بنظرتون چیکار کنم تموم ذهنم رفتنه هر روز خسته تر از دیروزم دوس دارم زبان بخونم کارای خودمو کنم ولی همش باید کارای اینارو کنم خستم بخدا چیزیم میگم یا میگه خفع شو یا کتکم میزنه خونه مادربزرگم یه مدت میشه بمونم راهنمایی کنید چه کنم خودم مادرم خسته ایم