ابجیم تعریف میکرد یکی هر هفته بلا استثنا هر هفته پنج شنبه یا جمعه خونشون بوده شام یا ناهار بعد چند ماه به بار خانواده ابجیمو دعوت می‌کنه شام،میکه تا شام آورد ،کفت وسایل چقدر گرون شده امروز روغن و مرغ و برنج گرفتم اینقدر شد قند اینقدر شد خلاصه ابجیم میگفت انگار با باد هوا زنده بودن،روزی که مارو دعوت کرده مرغ و روغن و برنج گرفته بود،فقطم از قیمت ها میگفت،بعد اون دیگه ابجیم بهشون محل نداده اونا هم دیگه رفت آمد سون رو قطع کردن،ابجیم همیشه جیگر گوسفند براشون کباب میکرد یا هر هفته چلو کباب بهشون میداد خیلی ناراحت شده بود از حرفهای مرده سر سفره میگه اصلا نتونستم غذا بخورم
عالیه، حرف نداره.
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
