عمه م منو یبار تودعوا خیلی تحقیر کرد انگار تمام حرفای دل چند سالشو یباره به روم اورده
(مامانم وقتی دوماهم بود طلاق گرفت و منو داد ب مامانبزرگم و عمه هام پیش اونا بزرگ شدم)
خیلییی حرفا گف خیلی حرفا جوری ک لال شده بودم و گریه میکردم فقط گف تو همیشه وقتی کارت گیره ظاهر میشی ، گفت تو مادر خرابی دست خودت نیست خون اون مادر خرابت تورگاته ، گفت تو عقده ای هستی همش پیش ما ناله میکنی ک تنهام مادر ندارم حتما لیاقت نداشتی مادر داشته باشی و خیلی حرفای بدتر دیگ💔.....
حالا اینا به کنار الان همون عمه م مستاجره وضعشون خرابه ، امروز داشتم با دختره اون یکی عمه م حرف میزدم میگف اره فلانی میگ تازه اسباب کشیدیم توخونه هیچی نداریم بخوریم
منم امشب بااینک هنوز دلم شکسته ولی دلم سوخت براش میگم یکم روغن و رب و گوشت بگیرم ببرم در خونش
واقعا خودمم موندم چرا ادم نمیشن برا کسی ک تمامه منو تخریب کرد باز دلم داره میسوزه
حالا شما بگین جای من بودین برا همچین ادمی دلسوزی میکردین؟