آره مثلاً اون روز میخواستیم بریم عروسی اینا خبر داشتن
یه ساعت مونده بود ما داشتیم آماده میشدم که بریم هعی دست میزد به وسیله هام لوازم آرایشیمو برمیداشت میگفت بیا منو آرایش کن موهامو درست کن
آخر سر عصبی شدم گفتم ولم کن دیگه اه بزار آدماده شم دیرم میشه