دقیقا چه خوب گفتی
اون زمان خیلی باد داشتم خودمو بالا می دیدم پسندش نمی کردم
یادمه ۲ ساعت تو اتاق بودیم از حرصم نگاهش نمی کردم و حرف نمی زدم
اما اون کل ۲ ساعتو حرف زد
وسطاش سرمو بلند میکردم از لبخندش بدم می اومد
کاش همون خواستگار الان که ۲۵ سالمه بیاد
من ۲۰ سالم بود از ازدواج و ملاک مرد خوب هیچی حالیم نبود فانتزی فکر میکردم و تو رویا بودم
ووووی یه پسری اومد خواستگاری خواهر شوهرم فوق لیسانس بود و کار نداشت دنبال کار میگشت خواهر شوهرم جواب رد داد یک هفته بعد رفت خواستگاری دختر عموی مادر شوهرم اون بله رو گفت بله گفتن همانا و قبول شدن در شرکت نفت هم همان😂😂
حالا جالب ابنجا بود تو این سه چهار روزی که فاصله بود تا خواستگاری بعدی همش میگفت چه حیف پسر خوب و خانواده خوب حیف کار نداشت یعنی دم به ساعت میگفت
زمانی که اونا بله رو گفتن اینا گفتن اونا به هر کسی زن میدن چون ببسوادن
و چقدر این دختر و پسر برا هم خوش یمن بودن چون دختره هم مربی مهد بود به استخدام اموزش و پرورش در اومد
بله
با یک تک پسر که معلم هست ازدواج کرده .
شوهرشم بنده خدا آدم خیلی خیلی خوبی هست
پدر و مادرش عالی ولی خواهرا میونه خوبی باهاش ندارن
اصل شوهرشه که خیلی خوبه خدا رو شکر
زندگی خوبی هم داره
البته نه به خوبی اون یکی
اون لامصب همه چی تموم بود
شغلش چی بود ؟
