عاشق یکی از همکارام شدم رفتم بهش گفتم اوایل خیلی خوب بود و گفتم ک نمیخوام رابطه رفاقت و اینا داشته باشیم نیاز دارم ب هم صحبتی باهات و کم کم میرم ک اینم برگشت گفت منم اماده رابطه نیستم یه سری نیازا دارم ک نمیتونم بگم و ازتو بخوام و این حرفا بعد دیگه خیلی بی توجه شد اصلا باهم دعوامیکردیمم عذر خواهی نمیکرد و اینا و الکی میگفت حسمون متقابله ک اینطوری نبود و من عاشقش بودم یه طرفه الان سرکار اصلا باهاش چشم تو چشم نمیشم ولی همچنان دوسش دارم اعتماد بنفسمو گرفته وقتی اون هست نمیتونم اصلا حرف بزنم گرفتم کلا،چیکارکنم نظرتون فراموشش کنم یا یجوری ک اون دلش بخواد بیاد من خیلی خودمو کوچیک کردم
محلش نده همین
اششششششتباه ترین کار دنیا رو کردی
چی باعث شد که بگی؟
حس کردی بهت علاقه داره؟
هیچوقت اون دوستت نخواهد داشت
ذات مرد شکارچیه
دلش میخواد خودش شکار کنه و اگ شکار بشه از چشمش میفته
پسرا همینن
نباید حستو بفهمن وگرنه از این رو به اون رو میشن
الان فقط سگ محلی جوابه
همون موقع که گفته ی سری نیازا دارم ک نمیتونم به تو بگم باید میفهمیدی چی ب چیه
بابا خداوکیلی شما زنها چقدر بی جنبه و کم ظرفیت هستین.
خب خیلی ساده است بیشتر که شناخت پیدا کرد دید مناسب هم نیستین.
مگه عهد بسته که حتما تمام و کمال خوشش بیاد. خب اونم یک حس اولیه داشته و خواسته زمان بده برای شناخت بیشتر ولی دیده مناسب نیستین.
همین و همین، مگه خودتون چیکار میکنین؟ یک مرد که پیشنهاد میده مگه از همون اولش که یک اوکی نصفه و نیمه میدین عهد می‌بندین که تا تهش هستین؟!
کاش نمیگفتی
بعدچندوقت در اثر مجاورت ممکن بود وابستت بشه و خودش بگه
کم ظرفیت نیستیم چون خودمون حس واقعیمونو ب زبون میاریم فکرمیکنیم شماهاهم همینین
اخه چیکارش کردم بعد میتونست همینو بهم بگه رک بگه نمیخوامت اون بهتر از اینه ک بگه دوستت دارم ولی فاصله بگیره هر ۱۲ ساعت یبار جواب پیاممو بده
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
47 ثانیه پیش
47 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
