2777
2789

مادرم امروز صبح بیدار میشه خیلی درد داره و از خدا میخاد که اینو ببره چون که تحمل درد نداره 

ی مدت درد میکشه تا بخواب میره تو خواب میبینه که پسرعموم که چند وقت پیش اعدام کردن توی ی دشت سرسبزه کنار ی شاید ندونید چیه(چاه عمیق) که برای ابیاری محصولات کشاورزی استفاده میشه)

بعد انگار که نگهبان اونجاست میره پیشش میکه پسرم تو اینجا چیکار میکنی اونم میگه که من نمی اومدم بزور منو اوردن مادرم میگه اینجا خوبه که میگه اینجا هم خوبه نمیگم بده ولی منو بزور اوردن من خیلی به دنیا وابسته بودم اصن اونجا برام ی شیرینی دیگه داشت مادرم میگه من که هر روز ارزومه بمیرم میگه نه اینکارو نکن اقدر دنیا رو بدون قدر لحظاتی که اونجایی تو بچه کوچیک داری کسی که بیاد اینجا دیگه نمی تونه برگرده مادرم بهش میگه پسرعموت اونی که کشتی اینجا دیدی میگه اره ما فقط پنجشنبه جمعه ها میریم پیش هم هفته پیش دیدمش بهم گفت راضی نبودت که من بیام اینجا میگفت اینجا هم خوبه برام ولی توام قدر زندگیو بدون مادرم گفت برام ی کیسه پر علف سبز کرد و بهم داد بعد هم از خواب بیدار شدم

التی بمیرم براش 24اینا بود جوون بود میگفتن روزی که بردن اعدامش کنن ی نعره های میزد که نگو میگفتن همه سربازا و زندانیا براش گریه میکردن میگفتن خیلی بامعرفت بوده ی اشتباهی کرده 

لطفا براش ی فاتحه بفرستید ممنونم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز