فکر میکردم راه فراری از این باتلاق هست همیشه خودمو دلداری میدادم
ولی این دیگه ضربه خلاص بود هیچ جوره نمیتونم از زندگی داغونم نجات پیدا کنم
هیچکیو ندارم هیچکی
میگفتم درس میخونم ولی این تن دارن روز به روز خستش میکنن چجوری دووم بیارم خیلی حالم بده هم از نظر جسمی هم روانی
خانوادم شدن بلای جونم
هر بلایی بگید سرم اوردن
فقط یه زندگی نرمال میخوام که نمیتونم داشته باشمش💔
دارم با گریه تایپ میکنم دوساان لطفا قضاوت نکنید همه خونها حس خونه رو نمیدن