وای امروز رفته بودم خونه مادر شوهرم همش بد نگام میکرد من کلی داخل کارای خونه کمکش میکنم هر بار میرم خونش کلی تمیزکاری میکنم اما اصلا قدر دانی نمیکنه همش خودش میشینه میگه طناز چایی بیار فلان جارو تمیز کن واقعا خسته شدم دیگه ازم مثل کلفت کار میکشه اعتراض هم که میکنم میگه حرف نزن چقدر دخترا این زمونه پرو شدن برای ازدواجم کلا ی ست ۴ گرمی برام خرید با اینکه پولدارن و کوییک سوار میشن اصلا بهم احترام نمیراره همش میگه از خدات باشه پسرم گرفتت وگرنه الان بدبخت شده بودی منم باهاش دعوام شد امروز داخل چاییش تف کردم و اینو دید و عصبانی شد بهم گفت جادوگر منم عصبانی شدم ی چک زدم تو صورتش عبنکش پرت شد بعد تف کرد تو صورتم منم با چادر کتکش زدم و طلا هاشو ورداشتم اومدم خونه شوهرم هنوز نفهمیده نمیدونم چیکار کنم