مسافرت بودم پاشدم از صبح ویلا رو جمع و جور کردم ظهر راه افتادیم ۳ ساعت راه رو رانندگی کردم
شب رسیدیم خونه بچم صبح باید بره مدرسه هنوز بیداره خوابش نمیبره چون تو ماشین خوابیده منم چشمام میسوزه دیگه از خواب
سه روزه درگیر سینوزیتم
تاپیک آخر بخونین اگر تجربه دارین از درمانش بهم بگین چون دارم میمیرم یعنی
دو شب نخوابیدم دیشب ۵ ساعت تونستم بخوابم
هیچ کاری هم نکردم سه روزه
بدن درد تب بینی پر چرک
خون دماغم شدم امشب
از کار و زندگی افتادم 🥲🥲 اصن آرزوم شده خوب بشم باورتون میشه؟ حس میکنم خوب نمیشم
کاش فقط خوب بشم همین . خسته شدم دیگه
نه میتونم نقش بکشم نه حرف بزنم نه کاری کنم
وواقعیتش زیاد اطلاعات علمی ازین قضیه ندارم ولی مطمئنم راه هایی هستن که بتونن دردش رو کم کنن ولی خوب خیلی مراعات میخواد ، چون مراعات نکنید دردش خیلی بیشتر میشه . آرتروز واقعا نیاز به توجه داره . من واقعااااااا از صمیم قلبم آرزو میکنم حالتون بهتر بشه عزیزم🌱
چ تاپیک خوبی،بهتر از تاپیک مادرشوهر و جاریه،حس و حال خوبه فقط
عزیزم من با مادر شوهرم زندگی میکنم خدا خیرش بده نگه میداره بچه هارو تا خودم بیام بعدشم خودمم تا فردا صبحش دیگه ما خانمها خیلی قوی تر از اونی هستیم که فکر میکنن معمولا وایمیستم پسرام بخوابن دیگه هخر شب واسه خودم میشه و هر کار بخوام بکنم خیلی حال میده
امروز برای من یه روز فوق العاده پر از تنش و استرس بود ، اصلا فکر میکردم خوابم منتظرم یکی بیدارم کنه کابوس وار گذشت برام
خیاطی کردم
اصلاح
خرید و قدم زدن
و یه بستنی ترکیبی خوشمزه خوردم
معاشرت با خانواده و روتین پوستی
انگار سالها نخوابیده بودم ؛ خسته بودم و بدن درد شدید
صبح مشغول تمیزکاری و جارو بودم بچه هام از مدرسه اومدن نهار خوردیم یه تابلوی نصفه دارم بعد از ظهر یه کم از اون کشیدم بعد رفتم برنج بگیرم یه سر خونه مامانم زدم خواهرم هم اومد یه کم صحبت و..اومدنی یه گونی برنج خریدم چون همسرم چند وقت سرش خیلی شلوغه نمیتونه اومدم شام پختم و همسرم اومد شام خوردیم
