ایکاش ۱۵شالگی شوهر میکردم تا ۱۸سالگی ۲شکم بچه هم بدنیا میاوردم در کنار شوهرم عاشقانه زندگی میکردم و کل دغدعم مادرشوهر و خواهر شوهر بود 🥲
چیه این همههههههه آرزو و رویا
که معلوم نیست اخر بشه ، نشه،
الان خود من ۲۲سالمه
ترم اخر ژنتیکم
هدفم از ۱۲سالگی مهاجرت بود
تصمیم دارم تا اخر امسال برای ایتالیا و بورسیه استانی اقدام کنم
۷هزار یورو تمکن میخواد، یه ملک برای فروش هست یه ساله گذاشتن برای فروش ، کسی نخریدتش تا حالا
اصن جدای از اینا معلوم نیست بتونم پدیرش بگیرم
بعدش بتونم بورسیه بگیرم
بعدش وقت سفارت بهم بدن .ویزا بگیرم و....
قبل همه اینا باید برای ایلتس آماده بشم
خیلیییییی نگران ایندمم
نزدیک ۱۰تا ازمایشگاه رفتم برای کاراموزی هیچ کدوم قبول نکردن
و....خیلییییییییی چیزای دیگه
کلی فشار روانی ، خستگی و....
یه وقتا خسته میشم از دست خودم
پیش خودم میگم ایکاش منم تو ین ۱۵سالگی ازدواج میکردم ، کل دغدغه و زندگیم میشد کم کردن روی خووهر شوهرم
ایکاش زود تر از اینکه رویا و آرزو تو دهنم درست میکردم ازدواج میکردم
بابامم که کل آرزوش اینه من یه شوهر خوبی نصیبم بشه در آینده و خوشبخت بشم 🥲
ولی خودمو چه کنمممممممم
خدا کمک کنه بهم
ببینم چی میشه این آرزو و هدفم