دانشجو بودیم با دوستام میرفتیم بعد ی مزون دیدیم ک لباس هاش خیلی قشنگ بود ،نمیدونم چی باعث شد ک ب ذهنم برسه بریم من لباس عروس بپوشم
البته دوستم گفت اون خانواده بزرگ و راحتی داشت مثل من تو تنش و اضطراب بزرگ نشده بود خیلی ازادانه گفت بریم لباس عروس بپوش من ی بار پوشیدم خیلی خوب بود
خلاصه رفتیم دوتا مدل انتخاب کردیم
مزون داره ی دختر جوون بود ک خیلی با حوصله ب من کمک کرد دوتاشو پوشیدم
خییییلی حس خوبی بود♥️😍
اصلا فک کنم هم میدونست ک عروس نیستم
خودش بهم پیشنهاد داد باهاش عکس هم بگیرم
امشب بحثی پیش اومد و یادم افتاد چقدر پوشیدن اون لباس خوب بود و خوب تر از اون لباس اون خانم بود
ک ب اختمال زیاد میدونست من عروس نیستم ی دانشجوی کنجکاوم و کمکم کرد و اون حس خوب برام موند
الان ک ب اون خاطره فک میکنم میگم چخوب شد ک اون لباس را با وجود اینکه توی اتاق پرو بود پوشیدم
چون هیچوقت تجربه نکردم و فک میکنم تجربه هم شاید نکنم
براش امشب خیلی شادی ارزو کردم خودش نمیدونه ولی من ک میدونم♥️