و دروغ گفتم که باشگاه میرم در حالی که من باشگاه رو ول کردم و انگار حس خجالت گرفتم که بگم خودم کارا رو انجام میدم و گفتم زیاد بلد نیستم آشپزی و فلان انجام نمیدم
حس میکنم نمیشه واقعیت زندگیمو بگم حس میکنم
اگر با اینا صمیمی بشم بهرحال باید بریم خونه ی هم
من روم نمیشه اینارو بیارم خونم بنا به دلایلی
یا حتی بهم گفت فلان روز داریم میرم بیرون میخای توهم بیا
من گفتم باشگاه میرم و فلان نمیشه و اینا
تازه این رفیقاش رفته بودن تو دفتر این تنها بود
خودش بهم گفت برم پیشش نمیدونم دیگه ولی نباید
دروغ میگفتم ولی چاره ای هم نبود