من بعد یازده سال دوباره باردار شدم قبلش اصلا قصد نداشتم بچه بیارم دیگه ی دختر داشتم ک میگفتم واسم کافیه دیگه این ی سال اخر دخترم خیلی اصرار داشت ک بچه بیارید منم قبول کردم بخاطر اون ولی حاملگیم خیلی سخته و استراحت مطلقم امروز مادرشوهرم زنگ زد هرچیی از دهنش در اومد بهم گفت میگفت فقط بلدید ک و ن گنده کنید و بگردید بچه نمیزاشت بگردی واسه این نمیزاشتی چی میشه دوسالت سخت میشد اینقد دیر اقدام کردی بخاطر این حالت اینجوریه خیلی دلخور شدم خوب هرکی ی جوره من اصلا بیشتر بخاطر اصرار شدید اونا ب پسر دار شدنم این همه سال جلوگیری کردم چون میدونستم بچم دختره بشه خون ب دلم میکنن الانم بهم اینجوری میگن خیلی دلم شکست