مادرش من حضوری دیده میشناسه خوشش نمیاد من عروسشون بشم مخالف اما پارتنرم هروقت حرف جدایی زدم اشک ریخته التماس کرده عذاب وجدان گرفتم برگشتم دفعه آخر مادرش با من خیلی تند حرف زد گفت برو سراغ زندگیت منم رفتم اما پارتنرم باز التماس کرد برگشتم منم پارتنرم دوست دارم اما مادرش مخالف نمیدونم چکار کنم
الان مدتیه پارتنرم تو خونه جلوی مادرش و برادرش با من حرف نمیزنه کلا سرد شده در صورتی که قبلاً جلوی اونا حرف میزد منم گفتم تو منو قایم کردی از خانوادت حتما مادرت بهت گفته با من تموم کنی تو ام داری به اونا نشون میدی این کار کردی گفت نه مادرم ارامشون به هم میزنه اذیت میکنه این طور نیست اما من تو کتم نرفت گفتم اگر قرار با من ازدواج کنی باید بدونن .
در کل همش بالا تکلیفم میخام زنگ بزنم به مادرش ببینم از من چی گفته پارتنرم جلوی مادرش چی شده.میخام برای بار آخر با مادرش حرف بزنم نمیدونم چکار کنم با خودش حرف بزنم یا نه بدون اینکه بهش بگم زنگ بزنم به مادرش؟
چون هروقت بخش میگفتم میخام به مادرت زنگ بزنم خواهش میکرد این کار نکنم