بچه ها مادرشوهر من یه زن 75سالست چهار ساله من ازدواج کردم و تو یه حیاطیم چهار ساله پیر شدم از دست این زن کاش لال میشدم بله نمیگفتم به اینا چند روز بود رفته بود خونه دخترش اسباب کشی داشتن حالا خونه خودش مادرشوهرم دست و پاش درد میکنه و عز و جز که عروسارو به کار بگیره و دختراش بشینن ولی برای دختراش زرنگه انگار سندی سفته ای چیزی امضا کردم تو محضر جدا از شوهرم باید توقعات مادر و خانوادشم انجام بدم این چند روز که رفته بود خونه دخترش دیشب برگشت صبح دیدمش تو حیاط میبینم به من اخم و تخم و بی محلی و سلام میدم جواب نمیده همیشه کارشه و سر توقعات بی جاش این رفتار هارو با من میکنه یه روز میگه چرا زنگ نزدی یه روز میگه فلان کار رو نکردی و خلاصه برگشته میگه دختر من اسباب کشی داشته یه تعارف نزدی بیام کمک و همین جور چرت و پرت و حرفای گنده میزد و سه تا عروس دیگه داره خونه هاشون جداست در این حد گیر نمیده بهشون. هی من با احترام گفتم برو تو مادر باشه دیدم نه داره چرا و پرت میگه گفتم احترام خودتو نگه دار هر سری کارته برو درمان کن خودتو مغزت مریضه اصلا مگه سند و سفته امضا کردم تو محضر که توقعات شمارو هم انجام بدم و مگه من توقع دارم از شما و تا حالا چیزی خواستم ازتون و گریه کنان اومدم تو نمیدونم از دست این زن چیکار کنم شوهرمم عینه مادرش ذاتش خرابه خسته شدم