من عاشق روانشناسی بودم از طرفی هم عاشق یه رشته دیگه من خیلی مقاله های علمی خوندم حالا ایناش ربطی نداره ولی یه مقاله بود میگفت اگه از چیزی بدت میاد به اصطلاح خوشت نمیاد اون چیز تو وجود تو هست شاید مخفی باشه ها ولی بازم هست ، من خیلی از ادمای عصبی متنفر بودم ولی وقتی این مقاله ها خوندم متوجه شدم همه انسانیم و هیچ تفاوتی نداریم از نظر ارزش و معنوی حتی من از یه ادم معتاد بالا تر نیستم
چقدر حرفت قشنگ بود و بنظرم درستم حس تا حدودی یعنی اون اخلاق یا هر چی رو تو خودمون پنهون میکنیم؟
نه یعنی اون اخلاق یا رفتار یا هرچی تووجودمون هست من خودم خیلی از ادمای عصبی بدم میومد تنفر داشتم ولی وقتی متوجه شدم روخودم کار کردم دیدم عه منم ریشه عصبی شدن دارم پس درواقعه من عیب خودم رو دیگران میدیدم بدم میومد الان از هیچکی متنفر نیستم