2777
2789
عنوان

بخاطر داییم با مامانم دعوام شد

30 بازدید | 0 پست

مامانم اینا از کربلا اومدن میخواست ب یکی از داییام میوه و شیرینی بفرسته من نذاشتم و دعوامون شد این داییم بخاطر ترس از زنش حتی نمیتونه جواب سلام ما رو بده و روزای بیماری مادرم یکبار نتونس ب مادرم سر بزنه و حتی موقعی که از کربلا اومدن تو پارکینگ ایستاده بود زنش اجازه نداد بیاد داخل خونه پیش مهمونا و مادرم بشینه زنش بشدت حسود و بدذات هست کل کارای مادر بزرگمو مامانم انجام میده و این برادرش خودشو کشیده کنار از ترس زنش،بعد مامانم میگ ب اوناهم میوه و شیرینی بدم منم چون ب مادرم خیلی بی احترامی کرده هم خودش هم زنش نذاشتم چیزی بده  و مامانم هرچی از دهنش در اومد ب من گف بخاطر برادرش ک عید حتی قایمکی از ترس زنش ب ما عیدی میده،بنظرتون من مقصرم؟؟؟من خودم در آینده ببینم برادرم تا این حد قراره بی غیرت باشه کلا قطع میکنم باهاش پس نگید خودتم اگ برادر داشتی و… 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792