بعد یکسال حدود ده روز پیش نامزدیم و بهم زدم
خودم بهم زدم
اونم دلمو شکوند به بدترین شکل ممکن
منو از خورش روند و سرد کرد باهام بد حرف زد بی احترامی کرد حرمتی بینمون نموند
الان فهمیدم مریض شده و خونه نشین سرکارم نمیره
وقتی با من نامزد بود میرفت تا شب سرکار ولی به زور من
حتی سرکارم من فرستادمش
الانم انگار نمیدونم بهونه کرده یا چی خانواده اش میگن نمیدونیم چشه 😐به مامانمم میگم اون دنبال بهونه بود سرکار نره الان ک کسی نیس گیر بهش بده از خداشع
مامانم گف خب نامزدیش بهم خورده روحیه اش خرابه چجوری کار کنه
انگار از خونه کلا بیرون نمیره
نمیدونم چی بگم اینارو ک میشنوم
احساس میکنم میدونه راه برگشتی وجود نداره برا همین اینجوری شده
سر یه دعوا هم جدا شدیم ها
اون هی کش داد کوتاه نیومد افکار سمی داشت منم نتونستم کنار بیام
موندم واقعا