خیلی وقته تو فکر طلاقم تاپیک قبلیم بخونین متوجه میشین من در واقع دارم تو این زندگی عمرمو هدر میدم
یه مدت مشتاق بودم فکر کردم راحته اره حمایت میکنن خانوادم
تا به امروز به مامانم گفتم مخالف بود شدید 😑
گفت نه فکر طلاق نکنی شوهرتو ببر درمان کن
فکر کردی کی از بچه هات نگه داری میکنه بدبخت میشن
و این حرفا قشنگ پنچر شدم انگار گفتن آزادی تا دم در اومدم دوباره برگردوندنم تو زندان
بنظرت من چیکار کنم ینی نمیتونم بچهامو خودم بزرگ کنم
بخدا هرجا برم بهتر از این خونس دارد دیوونه میشم