تقریبا میشه گفت چقد دخترا بودن با انتخاب اشتباه گند زده شد تو زندگیشون
منم تقریبا زندگیم مثل محبوبه هست با این تفاوت که خودم عاشقی نکردم 
سنتی بود
و خدا صبری بمن داد که خودم یوقتا از حجم این همه تحمل تعجب میکنم
تعجب میکنم چجوری در برابر عذاب هایی که شوهرم و مادرش بمن دادن انقد سکوت کردم ....
الانم با خوردن قرص آرامبخش
اعتماد بنفس از دست رفته ام برگشته 
یجورایی دیگه ترسی از شوهرم و مادرش ندارم 
دیگه حتی بهشون فکر هم نمیکنم اهمیت نمیدم برام بی ارزش شدن  حالم خیلی خوبه 
سخته ها که شوهرت از چشمت بیفته حسی نداشته باشی مجبورن بخاطر بچه بمونی ولی واقعا حالم الان خیلی خوبه
خوشحالم دیگه گریه نمیکنم برای عمری که الکی داره هدر میره 
ولی با دیدن این فیلم بامداد خمار تپش قلب دارم
دارم میخوابم با یاد این فیلم
بیدار میشم با یاد این فیلم 
خیلی دلم گرفته غمگینم کرد انگار یجورایی یاد خودم میفتم
دلم میخواد محبوبه به رحیم بگه نه و خوشبخت شه 
کاش آدما آیندشون و میدیدن🥲🥲🥲
کسی مثل من هست