خانواده پدری من خیلی پولدارن و فقط بین خودشون وصلت میکنن و من رو هم خواستگاری کردن اما مادرم راضی نشد میگفت پول ارزش بدبخت شدن نداره و بعد مدتی والدینم طلاق گرفتن
و تابحالم خواستگارهای خیلی پولدار و تحصیل کرده داشتم و اینکه خودمم ارشد و دوتا لیسانس دارم شغلمم خوبه یه واحدم خودم خریدم اما اونا اخلاق نداشتن مثلا پسره مهندس بود اما بسیار بچه ننه و خسیس بود
یا یکیشون بساز بفروش بود بسیار دیکتاتور و زورگو بود هرکدوم عیبی داشتن
الان با کسی در ارتباطم دوماهه ولی دیپلم داره و اصلا پولدار نیست یه خونه توی روستا داره حقوقشم ۲۵ هست ولی خب اخلاقش خیلی خوبه حمایتم میکنه واقعا کنارش اعصاب و روانم ارومه دعوایی نیست
میگه میخوام سال اینده ماشین سنگین شریکی با برادرش بخره خب درامدشم خوب میشه منتها یه خونه ارزونم داره منم میتونم واحدم بفروشم خونه بهتری بخریم
مامانم راضی نیست میگه بابات منتظره ببینم با کی وصلت میکنی بهت طعنه بزنه