من پدر مادر ندارم با مادربزرگ پدری بزرگ شدم مامانبزرگمو سه ماه پیش از دست دادم
خونه مامانبزرگم عموهای معتادم هستن سابقه تجاوز عموم بهم بود نتونستم اونجا بمونم
اومدم خونه یکی از عمه هام
اونم شوهرش و بچه هاش راضی نیستن
تحمل میکننا
ولی معلومه خوششون نمیاد
بی محلی میکنن
من نمیشم همشون پشت سر من غر میزنن دختر عمه کوچیکم بهم میگه
من اون همه باهاشون خوبم سه ماهه درست نخوابیدم درست غذا نخوردم که یه موقع بی ادبی میشه
ببخشید ولی حتی سرویس بهداشتی انقدر منتظر میمونم تا کسی نباشه برم در این حد موذبم یه موقع نکنه خوششون نیاد
حموم میرم کامل مواد شوینده میریزم میام بیرون که حس بد نگیرند
اخر هفته ها چون شوهر عمم خونه میشه از صبح عمدا میرم خونه یکی که حداقل منو کم ببینه
اما بازم اومدم شنیدم پشت سرم بد گفتن همشون
انگار همه کلافه شدن از من
خونه اون یکی عمم هم بودم کلی حرف شنیدم بیخودیا
بهوونه الکی گرفتن که اره سلام گرم نکردی به فلانی و از این حرفا
نمیتونم خونه جدا بگیرم
خوابگاه نداریم شهرستانم
معلمم از ۱۶ تومن حقوقم ۱۱ تومن میدم بهزیستی خواهر معلولمو نگه دارند
شما بگین من چیکار کنم
دوست دارم بمیرم
اگه مامانی بود اینجوری نمیشد
چون میدونن کسیو ندارم جاییو ندارم اینجوری میکنن
خواستم با مامانای اینجا حرف بزنم شاید منو مثل بچشون بدونن درکم کنن
یا اگه مامانی میدید این رفتارارو چیکار میکرد؟