2777
2789

تا الان میگفتم برای خودم خوب نیست ولی رفتارهاشو ک میبینم عمدا داره خودشو خوب جلوه میده و از حسادت نمیخاد ک زندگی من سر و سامون بگیره

و من دارم ادم بده میشم بین مردم

دیگه تصمیم گرفتم حقایق را بگم

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بگو

چرا؟

امروز ک اتفاقات پیش اومده را دیدم گفتم باید بگم

اما بازم میگم برای خودم هم بد میشه

مثلا بعدا هی سرکوفت بزنن ک مادرت اینجوری یا داداشت اونجوری

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

بگو سبک میشی

اینجا؟

من میخام پیش ادمهای مختلف بگم مثلا اقوام همسایه و...

اتفاقا دروغ یا اشتباه هم نمیگم

فقط از درد ابرو‌نمیگم

در صورتی ک اون داره با رفتارهاش منو ادم بده جلوه میده

فقط از سرکوفتهای بعد ادمها ب خودم یا دید بد ب خودم میترسم

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

چرا باید سرکوفت بزننن مادری که به بچش حسودی کنه ...

داداشم خیلیگوه کاره همه هم میدونن

منم ی مدت پیش زنداییم درد و دل کردم

الان اون هر موقع میبینه از داداشش تعریف میکنه معلومه عمدیه

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

پس کلا چیزی نگو عزیزم

با بلاهایی ک سرم میاره چکار کنم؟

ب نظرم تو تاپیکهای قبلیم بخونی بهتر از رفتارش متوجه میشی

مثلا عمدا خاستگاری ها را خراب میکنه ک نشه بعد میره ی سری بد گویی ها ب خانواده پسره میکنه اونا دشمن میشن منو مقصر میدونن و ازم بدگویی میکنن

بعد از اینور هررجا میشینه میکه من کاری ندارم دخترم خودش خاستگارم داره قصد ازدواج نداره از اینورم اینجوری کنسل مینکه

بعد تو خونه هم همش سرم منت میزاره ک کسس تو را نمیگیره

یا بابامو پر می‌کنه 

اگرم ما یکم با بابام خوب بشیم ک همینجور حرف درست میکنه و ببر بیار میکنه تا خراب بشیم و خودش خوب بشه

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

کار در منزل

salihe | 4 ثانیه پیش
2791
2779
2792