از هر چی فامیل فقط فاصله بگیر خدا بهت صبر بده و بیامرزه همسرتون
منم مادرم فوت شد چه حرفای بدی که خاله و داییام نزدن میگفت شنا مادرتون کشتین اوتم همون روزای اول فوتش
یکیشون هم که عذر خواهی نکرد هی حرف بارم میکرد دایی بعد زنش میگفت بس کن اینا داغ دیدن ادامه میداد روزای دیگه
یکی هم خاله دیگ که دارم قبل فوت مادرم جلو خودم یکبار گفت مواظب باش دخترت با پسرا نگرده حالا من اصلا سالی یکبار بیرونم نمیرم تو خونه ام بهم تهمت میرنه روزای عزا هم بهم می مرید میگفت چرا غذا درست نکردی تو باید تو خونه برای داداشات کار کنی منظورش سوختن به مای اونا بود
من هیچ وقت نمی بخشمشون همون اول که شب موندن یک روز خونمون میگفتن بابات زن میگیره نمی دونم چی یعنی اعصابی از من خورد کردن خوب روز اول فوت مادرم بود
تازه مراسم سه یا هفت مش قرار بود خونه داییم باشه دور بود خودم تنها با پای پیاده رفتم تو خیابون اشکم در اومده بود یعنی یکیشون نبود نه خانواده خودم نه فامیلام یک نفر کنارم باشه
بعد اون مراسم که تموم شد دیگه هرگز خونه هیچ کدوم از فامیلام نه رفتم نه زنگ زدم نه شمارم بهشون دادم
دیگه حتی از خانواده خودمم بدم میاد خوبه کسی رو داری ولی من چی؟ کسی نیست حتی دستم بگیره