همسرم امروز ۴۴۴ روزه فوت شده دیروز چهلم پسرخاله م که بودم برادر شوهرم که پسرعمومم میشه گفت بچه هاتو بیار خونه ما بمون چند روز تنهایی بدتر دلت میگیره امروز مادرشوهرم اومد اونجا همینجوری یهویی گفت که به برادر شوهرم عقدت کنه چهار روز دیگه بچه ها رو میخوای ببری زیر دست یه غریبه از شدت حرص دستام جوری لرزید که نزدیک بود بچه م از دستم بیفته برادر شوهرم از دستم گرفتشون ماتم برده بود همه چیو جمع کردم گفتم دیگه هیچوقت نمیخام ببینمتون به مادر شوهرم برا اولین بار گفتم خیلی وقیح و بی همه چیزی برادر شوهرم جلومو گرفت گفت به خاک مهدی من اصلا در جریان نبودم اگه مادرم نبود نیزدم تو دهنش نمیزارم بری الان مادرمو رد میکنم بره من چقدر بدبختم خدایا😭😭😭
چقدر شبیه فیلمااا بود مادرمو میندازم بیرون تو بمون😂
آره بخند تو اوج جونی بدبخت شدم کاری ندارم شاید قسمت خدا بوده ولی هیچوقت آدمایی رو مثل تو که به تمسخر میگیرن و به بدبختی هام میخندن نمیبخشم از تاپیک من برو بیرون