2777
2789

دیروز نامادریم زنگ زد دعوت کرد گفتم از شوهرم اجازه بگیرم بعد دیروز چهل روزگی ما بود یعنی تازه چلم داشت تموم میشد 


به شوهرم گفتم خیلی استقبال کرد بعد زنگ زدم گفتم بیا دنبالم 


اما از اونجایی که یه شوهر لال و بچه ننه دارم و مادرصوهرمم از اون سلیطه هاست گفت برو خبر بده میری 


وسایلامو جمع کردم آماده شدم حتی چادرم برداشته بودم نامادریم تو راه بود رفتم گفتم گفت اصلا نمیزارم برید روز چله است کجا بری باز اومدم خونه زنگ زدم بعد از ظهر میام گفت تو راهم دیگه 


خلاصه رفتم التماس خواهرشوهر که موندم چیکار کنم گفت تو برو که نامادریم اومد تو حیاط مادرشوهرم گفت نمیزارم بیان و اونم مارو نبرد دیگه 


با اون حال هیچی بهش نگفتم گفت بیایید خونه ما ناهار پختم باز بلند شدم رفتم 


فقط چند بار پیش شوهرم گفتم مادرت چجور روش شد و گفتم امروز میرم خونه بابام تا ناراحت نشن 


حالا از صبح هم به شوهرم هم به مادرش گفتم منو ببرید میگن ما نمی‌بریم خودت زنگ بزن بیان دنبالت شوهرم سرکاره ولی سر ظهر یا یوقتی در حد ۵ دقیقه میتونه بیاد ببره نمیاد


منم بخاطر رفتار دیروزش روم نشد زنگ بزنم 


بعد مادرشوهرم باز اومد حرف بارم کرد که دیگه بهتون سر نمیزنم همون نامادریت کمکت کنه و...‌


منم گفتم چرا امروز برم رفتار اونو ماستمالی کنم بزار نرم یه هفته دیگه میرم میگم همه می‌فهمن چی میکشم 


اصلا الان تنها نمیتونم برم بچه رو نمیتونم ببرم تنهایی


الان زنگ زدم شوهرم منو ببره غروب خونه مامانم چند روز بمونم مادرم جدا شده خونه اونم نزاشتن برم 


برگشت داد و هوار کرد سرم که برو خونه بابات مگه نمیخواستی بری 


الان نشستم همینجا چون میدونم یه دعوای بدی درانتظارمه دیگه اصلا دل و دماغ جایی رفتنم ندارم 

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

ببین گناهکار این قصه مادر همسرته، ولی حس میکنم خودتم کم سن و سال و بی سیاستی! 

کشش نده قصه رو 

اگه اطلاع نداره همسرت یه بار بگو  اما بعدش بگذر! 

مطمئن باش تاثیرش خیلی بیشتر از اینه که مرتب یاداوری کنی و اونم یادمیگیره که گارد بگیره یا دفاع کنه از گناه خانواده اش... 

اگه یه جا هستید با خانوادش تا جایی که میتونی مستقل باش از خانواده اش، از امد و شد ها و کمک گرفتن هایی که خودت از پسش برمیای پرهیز کن

میخوای چیکار کمکی رو که تهدیدت کنه بعدش دیگه کمکت نمیکنم! 

تو همان جرعه آبی که به وقت سحر، نتوان لب به تو زد زوود اذان را گفتند
پاشو دختر چماق بردار مثل چی بزن مادرشوهرت رو یعنی چی که اجازه نداد مگه قلاده انداخته بود گردنت؟!شوهر ...

همینه کخ ناراحتم انگار شدم برده اینا هر کاری میگن باید بکنم یه روز میگن برو یه روز میگن نرو 

من درست نفهمیدم چی شد ولی اگه خونه مادر شوهرتی با یه اسنپ برو خونه خودت

هیچی دیروز دعوتم کردن اومدن دنبالم مادرشوهرم نزاشت بریم بهونه کرد که چهل روزی ماست حالا امروز گیر دادن باید بری خونه بابات مهمونی زنگ بزنی بیان دنبالت ولی من روم نمیشه دیگه میگم خودتون ببرید نمیبرنم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792