ما تا ساعت 1 شب عروسی بودیم تا برگشتیم 2بود
همین که وارد کوچه شدیم پلیس جلوی در ساختمان بود مردم اومده بودن بیرون ما هم نمی دونستیم چی شده رفتیم جلو شوهرم پرس و جو کرد که چی شده
یکی از همسایه ها به شوهرم گفت خانم فلانی با سرایدار رفته تو انباری
زن سرایدار هم متوجه شده بدون جیغ و داد اول زنگ زده به پلیس بعدم زنگ همه ی همسایه ها رو زده گفته بیاین شاهد باشین