امشب رفته بودیم بیرون یه جا خیلی شلوغ بود یه مرده پامو لگد کرد منم بلند گفتم چیکار میکنی آقا
اونم گفت ببخشید رفت
یه خانومه ک اونجا بود برگشت بهم گفت عزیزم ببخشید من عذرخواهی میکنم حواسش نبود
انقدر مظلومانه گفت ک نمیدونستم چیکار کنم شرمنده شده بودم
با همون حالت اخمی ک از قبل داشتم گفتن خواهش میکنم و محو شده بودم
از قبلش هم عصبانی بودم بابت کارای بابام
فکر نمیکردم اینجوری رفتار کنه
دخترش بود