دومین تاپیکمه 
حالم خیلی بده. کسیو ندارم حرفامو بهش بگم خانوادم اوضاع زندگیشون از منم داغونتره هرکدوم یه مشکل دارن..
از بی پولی از نداری و قسط و بدهی 
از چندغاز پول 
از بخور و نمیر خستم 
خستم میخوام بی دغه دغه غذا بپزم  ،،، مرغ هست برنج نیست برنج هست گوشت نیست گوشت هست لپه نیست ... 
مرغ و گوشت میخریم چجوری بسته بندی کنم  گوشت کمتری داخل بسته میزارم  به تعداد نفرات کم میاد زیاد بزارم زود تموم میشه🥲
مهمون میاد برام از خونه زندگیم خجالت میکشم پرده ندارم و ملحفه زدم چون مستاجرم  هرخونه یکی پنجره داره یکی بزرگ یکی کوچیک..
قسطی طلا خریدم برای پسانداز  قسطا عقب افتاد مجبورشدم بفروشم ..
خونه ها گرون 
تصمیم گرفتیم خادم مسجد بشیم و اجاره خونه ندیم ولی اونم نشد  همه درا بروم بسته شد 
چقدر حسرت بخورم میرم بیرون لباس چی بپوشم لباسی نیست بپوشم  مجبورم همینو بپوشم 
امشب سر موهای بچم دعوا کردیم 
گفت منو ببرید سلمونی  باز دعوا شد