2777
2789

سلام 

من کاربری جدید زدم فقط به خاطر این تاپیک چون واقعا دیگه بریدم . نه خودم از پس این مشکل براومدم نه خانواده نه مشاور هیچ کس نتونست کمکی بکنه . تنها امیدم بعد خدا شماهایین.  پس تو رو خدااااا کمکم کنین ..

۲۳ سالمه ۴ ساله ازدواج کردم ۳ ساله اومدم خونه خودم ب دختر ۲۱ ماهه دارم . تک عروسم و طبقه بالای خونه مادرشوهرم زندگی میکنم .طبقه پایین هم خانواده همسرم ( پدر مادر برادر مجردش که ۲ سال از من بزرگتره  ) زندگی میکنن. 

آقا من از وقتی اومدم این خونه پیییییر شدم . به معنای تمام کلمه پیرررررر.  مادرشوهرم خیلی بده خدا ازش نگذره شوهرش از خودشم بدتره . پسرش اون دوتا رو میزاره تو جیبش ... هر چی از دهنشون در اومده تو این ۳ سال بارم کردن  

شوهر منم که انگار سیب زمینی بود و نبودش هیچ فرقی نداره هیچی به خانوادش نمیگه 

مادرشوهرم همش بهم میگه دخترت مال منه 😐

من بیشتر از تو دوستش دارم 

باید بدی بچه رو من نگه دارم 😐

منم میگم خب خودم نمردم ک تا وقتی هستم هستم وقتایی که نیستم خب بمونه پیش تو تا ۵ ماهگیش که من میرفتم دانشگاه ۳ روز در هفته پیش اون میموند  بعدش دیگه خودم نگهش میدارم 

آقا بگذریم این بشر به بهانه های مختلف هر بار منو به گریه میندازه و فک میکنه چون خودش سیده انگار امامه و همیشه میگه هر کسی سیدارو ناراحت کنه میره جهنم 

و سیدا اصلا گناه نمیکنن 

تو رو خدا بیاین بقیشم بگم  

قلبم داره میترکه

اولین دعوامون مربوطه ب بارداری منه که تا قبل اون با اونا باهم غذا می‌خوردیم( اون می‌پخت من میشستم جمع میکردم ) پولشو شریکی میدادن شوهرمو پدرش بعدش اون شب بهمون غذا نداد منم تو خونه هیییییچیی نداشتم حتی نون 

از اون شب ب بعد گفتم من جدا میپزم جدا میخورم 

خلاصه دخترم نوزاد بود میخاستیم براش مراسم بگیریم سر تاریخش جنگ و دعوا انداخت با من که باید تاریخی ک من میگم باشه 

من یک ماه خونه مامانم بودم هر روووووز جنگ و دعوا و پیغام پسغام که اون بچه بچه ماست بچه خانواده زنت نیس بزرگ شد ما ندیدیمش بچه رو در حالیکه ی روز در میون میومد خونه مادر من بچه رو ببینه

خلاصه تز وقتی ک اومدم خونه خودمم تا ۵ ماهگی پیش اون میموند من میرفتم دانشگاه 



بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بعدش وقتی دخترم ۵ ماهه بود چشمش انحراف پیدا کرد چون من عینکی هستم برگشت بهم گفت تو چشمات لوچه بچه منم به تو رفته در حالیکه خودش و پسرش و شوهرشم عینکی هستن منم بهش گفتم خب شمام عینک میزنین برگشت حواب داد تو چرا نمیفهمی چشمای پسر من ضعیفه چشمای تو چپه

دوباره ی ماه بعدش پسر مجردش یهو هوایی شد تو خونشون داد زد خدایا این افریته چشم لوچو چرا نصیب ما کردی 

بعدش شوهرم رفت گفت چرا اینجوری گفتی مادرشوهرم لم داد با خنده و لبخند گفت نه اون افریته دروغ میگه پسرم بهش نگفت افریته چشم لوچ فقط گفت چشم لوچ خالی😑

سرتونو درد نیارم . من با همه اینا ساختم بخاطر اینکه اجاره خونه ندم و بمونم اونجا بتونم ی خونه بخرم . تو تمام این مدت هم تقریبا هر شب دخترم و پدرش میرن طبقه پایین 

ینی در ۹۰ درصد مواقع هر روز بچه رو میبینن 

منم چند بار رفتم اصلا منو آدم حساب نمیکنن هیچ کدوم دیگه نمیرم خیلی کم میرم 

حالا اون روز برگشت بهم میگه کااااش پام میشکست تو رو نمیگرفتم . پام اون روزیکه اومدم خاستگاریت ایکاش میشکست تو پسرمو بدبخت کردی . تو بچه منو بهم نمیدی به زاییدن نیست من دوسش دارم بیشتر از تو 

حالا امروز خون پاشیده ب دیوار ورودی خونه 

دقیقا کنار جاکفشی . روی جا کفشی هم کفشای ماست 

من دارم از غصه دغ میکنم . اصلا نمیدونم چیکار کنم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

ریزش مو

sanamkhani | 5 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز