من بابام یه سال نشده فوت کرده بعد عموم چند وقت پیش ظلم کرد که مجلس سال بگیریم که مردم بفهمند سال بابامو دادیم که میخاد مراسم عروسی پسرشو بگیره امشب حنابندانه فردا شب عروسی
بعد چند شب پیش خواب دیدم که بابام تومجلس عروسی از خانواده پدری بابام ناراحت لباسا کهنه( بابام زمانی که زنده بود آدم شیک پوش حساسی بود به لباس مرتبی تمیزی) بابام همش سردرد بود میگفت بریم
باز چند شب بعدش خواب دیدم بابام زنده شده خلاصه میگم توخواب عمم به بابام گفت قرآن میخونم برات اینا بابام گفت نمیخاد شما خودتون مشکلات زیادی دارید تودنیا
اینا گذشت تا دیشب خواب دیدم بابام همون حال مریض نحیفففف نمیتونست راه بره
خواب دیدم شهرستانیم همون جایی که قرارع فردا امشب عروسی باشه بعد چند تا گربه سیاه گربه خیابونی زشت. هی میومدم میپریدن رودستم به پام میچسبیدن وحشت داشتم اصلا
اینم بگم حدود دوهفته پیش
ی فکر دندون. درد که دندون درد ولم نمیکنه
فکر دمل چرکی یهو به ذهنم زد. ی دمل زد پاک ناله میکردم
بعد فکر این ک مامانم داداشم امشب برم توجاده کلا برن این عروسی بر نمیگردن نمیدونم چیه یه حس ی ناخودا گاهه چیه چند روزه رومخمه
خواب دیشبمم گربه بود من مجلس نمیرم درس میخونم
میشه یکی بگ تعبیر ایناچیه