2777
2789
عنوان

بنظرتون از من خوشش میاد

276 بازدید | 42 پست

تقریبا س هفته پیش رفتم کتابخونه برای تحویل حدود ساعتای 5 و 6 اینا.. 


یکم طول کشید ک کتابی ک میخواستمو پیدا کنم 


تو قفسه ها بودم 


یکی اومد وارد اتاق شد و به کتابدار سلام کرد 


ی آقاهه بود


اومدم برم سمت کیفم ک بزارمش رو زمین رو کتابای میز نباشه ک دیدم ی آقا قد بلند و رعنا بود.. 


قیافش هم متوسط و خوب بود.. 


خلاصه دیدم بدون نگا ب من رفت تو قفسه ها ک بگرده گویا.. 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خب ادامه رمان

دانشجوی حقوق بود و داشت دنبال چند تا کتاب میگشت


یهو من اومدم بشینم رو صندلی 


اونم اومد صندلی اون ور تر نشست


چن تا بچه کلاس 5 ام 6 امی وارد شدن و از کتابدار خواستن بهشون کتاب تاریخی بده 


کتابدار هم بهشون گفت از اون طرف بگردن


و چون نمیدونستن کجا برن 


کتابدار رفت سمتشون


این آقا گفت یادش بخیر چقد معلما میفرستادنمون سر همچین موضوعایی سمت کتابا.. 


و منم گفتم آره من ب شخصه ک کتاب میگرفتم ولی نمیخوندم حتی برای تحقیق معلما

خببب

سر همین نمیدونم چجوری شد حرف زدیم با هم و من درمورد شرایطم گفتم و اون درمورد دانشگاش


بر حسب اتفاق شرایط دبیرستان جفتمون عین هم بود.. نگرشش.. حتی تغییر رشتش و همه چی.. 


فقط از من فک کنم 2 3سالی بزرگتر باشه.. 


حتی آرزوش بوده بره ی استان دیگ، درست عین آرزویی ک من دارم حتی.. 


بعد ی نیم ساعت ک خیلی حتی رفت و آمد بود تو کتابخونه.. از پیر تا جوون و من خجالت میکشیدم جلو اون همه آدم داشتم باهاش حرف میزدم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز