دوست پسرم شغلش دولتیه الان حقوقش ۲۵ م هست و دارن با برادرش توافق میکنن که ماشین سنگین بخرن الان پولدار نیست فقط یه ماشین داره و یه خونه توی روستای پدرش و اینکه سوادشم دیپلمه 
منم دوتا لیسانس دارم و ارشد شغلمم ازاده و یه واحد خریدم 
اومد خواستگاری خودشم گفت که چون روستا دوست نداری فعلا خونه توی شهر اجاره کنیم 
من سی سالمه اون ۳۲ 
و اینکه خوبیاش اینه که خانوادش کم جمعیته فقط یه داداش داره و مخالف شغل من نیست خیلی ارومه و اذیت نمیکنه همیشه حمایتم کرده بر خلاف بابام که خونم رو توی شیشه میکرد الان دوماهه باهم در ارتباطیم واقعا بدی ازش ندیدم
ولی مامانم میگه تو خونه بابات بالاشهر بوده الان زن روستایی بشی همه بهت بخندن ولی خب من باهاش خیلی کافه رستوران رفتم از لحاظ اداب معاشرت اوکیه فقط دانشگاه نرفته که اینم فکر نمیکنم مهم باشه اخه دوست پسر قبلیم دوتا شغل تجاری خیلی مهم و درامد میلیاردی و دکترا داشت ولی بیشعور عالم بود 
الانم من سالهاست تنهام پدر مادرم جدا شدن منو ول کردن خیلی سختی می کشم ولی مامانم مخالفه