2777
2789
عنوان

من نامزدم دیشب خونه مادرشوهرم یکم چیز ریختن بیاید

| مشاهده متن کامل بحث + 765 بازدید | 43 پست

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

حالا یه زره ماست ریخت چرا تو باید دست و پات رو گم کنی؟! 

رفتار مادرشوهرتم بد بود 

من بودم می‌دیدم عروسم هول کرده میگفتم فدا سرت 

تروخدا مثل ۱۵ سال پیش من نباش از هر رفتار مادرشوهر هول نکن و نترس 

اعتماد به نفست همینجور پیش بری از بین می‌ره دختر خوب 


حالا یه زره ماست ریخت چرا تو باید دست و پات رو گم کنی؟! رفتار مادرشوهرتم بد بود من بودم می‌دیدم عروس ...

خیلی خجالتیم روم نمیشه اصلا حرفی بزنم فقط سلام و خوبی میگم دیگه با هیچ‌کدوم از خانواده شوهرم

جز خواهرشوهر کوچیکم ک ۷ ۸ سال از خودم کوچیکتره راحت نیستم

یک عدد دختر زبروزرنگم

هر وقت دیدی وقتی کار کردی تشکر نکردن و به حکم وظیفه نگات کردن دیگه کار نکن برای خودت احترام قایل باش

بد نگا کرد تو هم کم محلی کن

هر کسی موقع کار ممکن خرابکاری کنه خصوصا جای جدید که ادم عادت نداره

خیلی خجالتیم روم نمیشه اصلا حرفی بزنم فقط سلام و خوبی میگم دیگه با هیچ‌کدوم از خانواده شوهرمجز خواهر ...

عزیزم ماهم اینجوری هستیم منم صمیمی نیستم .. این چیز کاملا طبیعیه ولی خجالتی نباش .. 

من گفتم زشته من بشینم بقیه کار کننبرا همین گفتم حداقل دعوت میکنن منم احترام بزارم ظرف بشورم و الا خو ...

بدون ظرف شستن احترام نمیاره

بدون برای دفعات اول کار کردنت زشته

حالا بزار چند بار میرفتی بعد اون هم در حد میز جمع کردن

بابا احترام خودت رو خودت باید نگه داری

با کار کردن محترم نمیشی ،توقع ایجاد میشه که چرا کم کار کرد

الان هرچی کم حرف تر، و ساکت و کار نکن، عزیز تر

عزیزم اگه میخوای کمک کنی توخونشون،هرکاری انجام نده. مثلا ظرف شستن و جارو و...نکن

کلا خیلی نرو تو اشپزخونه. ولی تو انداختن سفره و جمع کردنش یا اوردن میوه و شیرینی کمک کن

دردم از یار است و درمان نیز هم
خیلی خجالتیم روم نمیشه اصلا حرفی بزنم فقط سلام و خوبی میگم دیگه با هیچ‌کدوم از خانواده شوهرمجز خواهر ...

مشخصه 

برو مشاوره 

من از مادر شوهرم میترسیدم نمی‌دونم چرا ولی خیلی وحشت داشتم ازش 

دوسال بعد عروسیم یه جاری داشتم خارج از کشور بود اومد ایران دیدنم 

یه زره نصیحتم کرد گفت چرا میترسی اعتماد به نفس نداری مگه تو چی کم داری 

شاید باورت نشه ولی لکنت زبون داشتم میگرفتم از ترس و استرس 

مادر شوهرم شازده قجری بود خیلی از بالا به آدم نگاه میکرد و رفتارش با آدم حقیرانه بود 


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز