اومده بودیم خونه ی پدر شوهرم ، شوهرم داشت تو گوشیش کلیپ میدید صداش یکم بلند بود من اروم بهش گفتم کم کن بعد رو کرد به پدرش گفت به نظرتون صدا بلنده شما چیزی میشنوید ،بعدم پیام داد که تو همش غر میزنی و شعور نداری و فلان
بعدم بلند شد رفت طبقه بالا تو اتاق منم پایین تنها نشستم ، خیلی ناراحت شدم که ی حرفی که اروم زدم رو جلوی پدرش اینطوری برداشت گفت
حالا امشب خونه ی پدر شوهرم موندیم ، میخوام صبح بدون خداحافظی بدون خوردن صبحانه برم خونه ی پدربزرگم که مامانم اونجاست
باردارم هستم ، خیلی ناراحتم ، الانم من اینطرف اتاقم اون اونطرف